بنویس ..سکوتت را لا به لای قطره قطره حروفی قرار ده که همچون رودی جان میگیرد در این کویر خشک بی عاطفه گیها..بنویس..بگذار پروانهی کلمهها از پیلهی دلتنکی دل تو بال گشوده و کوچههای شهر را نقاشی کنند از رنگ بالهایی که پرواز را ...بال گشوده است...بنویس از اهی که جا مانده در پستوی دهلیر خاطرات دور..از خالی مزرعهی نگاهی که نقش چشمهای مهربانی را برد اتشی سوزان ..بنویس از شبهای بیداری ..بیداریهایی که عطش خواب دارد و اشتیاق رفتن به رویاهای دور و تزدیک ...بنویس دلت را...سکوتت را..کلامت را در شعری وزین..پای ابهام حروفی که مست میشوند از عطر دلنشین شراب جان تو...بنویس بنویس احساست را ...کوچههای پاییزی این شهر ..خالی از عطر شکوفههاست ...
رضا۸/۲۵
بازدید : 284
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 19:36